تهران- ایرناپلاس- چرا و چگونه است که با وجود این همه مراکز پژوهشی و محققان برتر در کشور، پژوهش در ایران کمتر به عرصه مهمترین و اساسیترین معضلات جامعه ورود کرده و برخی از فراگیرترین، طولانیترین و گاه حیاتیترین مشکلات، از سوی انبوه مراکز علمی و تحقیقاتی مورد بیتوجهی است یا چارهای اساسی برای رفع آنها اندیشیده نمیشود؟
دهه سوم آذرماه هر سال در ایران با رویدادهای پژوهشی و گرامیداشت آن همراه است؛ این مناسبت پس از پیروزی انقلاب اسلامی، بهمنظور گسترش فرهنگ پژوهش در جامعه پایگرفت. در ادامه روز ۲۵ آذر از سوی «شورای فرهنگ عمومی کشور» به نام روز پژوهش نامگذاری شد و وزارت علوم تحقیقات و فناوری (با همکاری نهادهای دیگر) از سال ۱۳۷۹ چهارمین هفته آذر را به نام هفته پژوهش و از سال ۱۳۸۴ به نام «هفته پژوهش و فناوری معرفی کرد.
در این روزها، با نامگذاری خاص برای هر روز از هفته «پژوهش»، موضوعی از مقولههای وابسته به پژوهش و فناوری برجسته شده و طی برگزاری مراسم و جشنوارههایی، از پژوهشگران و مراکز علمی برتر قدردانی میشود. اگرچه برگزاری این مراسم، گرامیداشت و معرفی محققان برتر و طرحهای پژوهشی برگزیده، به نوبه خود اقدامی ارزشمند و ضروری است و سهم مهمی در معرفی و عمومیسازی مقولات علمی و پژوهشی دارد، اما یک موضوع مهم در این میان سالهاست که به تغافل میگذرد؛ موضوعی که اگر حیاتیتر از برنامههای برگزار شده نباشد، به طور قطع کمتر از آن اهمیت ندارد؛ «آسیبشناسی پژوهش و تحقیق علمی در ایران».
اکنون سالهاست که با گسترش تحصیلات دانشگاهی اعم از مقاطع نخستین و تکمیلی، جمع زیادی از دانشآموختگان، با اهمیت و ارزش ذاتی پژوهش آشنا شدهاند و میتوان گفت موضوع تحقیق، که بنیان علوم و معارف بشری است به عرصه عمومی کشور راه یافته؛ با این حال یک پرسش اساسی و شاید تکراری اذهان بسیاری از نخبگان و کارشناسان را به خود مشغول کرده که چرا و چگونه است که با وجود این همه مراکز پژوهشی و محققان برتر در کشور، پژوهش در ایران کمتر به عرصه مهمترین و اساسیترین معضلات جامعه ورود کرده و برخی از فراگیرترین، طولانیترین و گاه حیاتیترین مشکلات، از سوی انبوه مراکز علمی و تحقیقاتی مورد بیتوجهی است یا چارهای اساسی برای رفع آنها اندیشیده نمیشود؟
در شرایط کنونی و در پیوند با برخی تحولات داخلی و خارجی، کشورمان با انبوهی از معضلات مختلف اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و حتی علمی و یا ورزشی مواجه است و در زمانهای که بخش زیادی از منابع و درآمدهای کشور، گروگان تحریم و تحریمگران پلید است، بیش از هر زمان دیگری نیازمند بررسی، جستوجو، تحقیق و یافتن راهحلهای پژوهشگرانه و مبتکرانه هستیم تا در معادلات چندوجهی موجود، گرهای از مشکلات عظیم کنونی را باز کنیم؛ با این حال آنچنان که انتظار میرود، سهم محققان و پژوهشگران کشور در این وادی برجسته نیست و خلا دانش و دانشورزی به شدت حس میشود.
اگرچه در مقولاتی مانند فناوری و مهندسی، پزشکی، هستهای، زیستفناوری، برخی صنایع دفاعی و نظامی و شمار «مقالات علمی» پیشرفتهای چشمگیری حاصل شده است و در مواردی، همتراز با سطوح منطقهای و جهانی بوده است، اما همچنان درگیر گرفتاریهایی هستیم که در نگاه نخست، شاید یافتن راههای برونرفت از آن ساده و ابتدایی به نظر آید.
بخش زیادی از مشکلات و فاصله پژوهشی میان واقعیات جامعه و نیازهای آن، به ساختار اداری_مدیریتی کشور برمیگردد که محصول یک قرن بوروکراسی و ورود ناقص مدرنیته به ایران است.از یک منظر، بخش زیادی از مشکلات و فاصله پژوهشی میان واقعیات جامعه و نیازهای آن، به ساختار اداری_مدیریتی کشور برمیگردد که محصول یک قرن بوروکراسی و ورود ناقص مدرنیته به ایران است؛ در این ساختار معیوب که به طور عمده از درآمدهای نفتی تغذیه شده، هرگز نیازی به پژوهش و بررسی علمی برای یافتن راهحلهای بومی و کاربردی احساس نشده است و در یک فرآیند چندین دههای، «دولت و حکمرانی»، «مردم و جامعه»، «دانشگاه و پژوهشگاه»، «پژوهش و پژوهشگر»، هر کدام در جزیرههایی جدا افتاده، مشغول فعالیتهای خود هستند و هیچ پیوند نظاممندی میان آنها برقرار نیست؛ به همین دلیل است که با وجود جهش تحصیلات تکمیلی در کشور و رشد مقالات علمی، همچنان در بسیاری از مسائل نیازمند راهحل و رهیافت علمی هستیم اما دریغ از آنکه حتی درصدی از مقالهها به کار کشور آید و از آن مهمتر، به چرخه تصمیمگیری وارد شود.
در کنار گسست ارتباط میانبخشی در سه حوزه حکمرانی، دانش و دانشگر، یک معضل راهبردی، مربوط به نوع نگرش و تلقی خامی است که درباره علوم انسانی و پژوهشهای آن وجود دارد؛ در اذهان مدیران و بسیاری از مردم، وقتی صحبت از پژوهش و علم و فناوری میشود، به طور عمده گزارههایی از علوم فنی و مهندسی یا پزشکی و آزمایشگاهی متبادر میشود و کمتر کسی است که اهمیت و ضرورت علوم انسانی و پژوهشهای آن را درنظر قرار دهد؛ این در حالی است که عمده مشکلات کشور چندوجهی بوده و حل آنها در ابتدا، نیازمند بررسیهای دانشمندانی است که در حوزههای مختلف علوم انسانی، اجتماعی و فرهنگی، «پژوهش» کردهاند و خاستگاه و راههای اصلی گره و گرهگشایی آن را یافتهاند.
موضوع را با بیان مثالی بیشتر بشکافیم؛ معضل کنونی «محیطزیست» را در نظر بگیریم؛ این مشکل که به مرور ابعاد پیچیدهتر و گستردهتری به خود میگیرد، در کنار بررسی فنی و تکنیکی آن (به معنای علوم و فنون مهندسی، زیستشناسی و کشاورزی)، به وضوح جنبههای متعدد جامعهشناختی دارد که در حوزه علوم انسانی قرار دارد؛ چه کسی میتواند منکر این باشد که برای حل کوتاهمدت، میانمدت و بلندمدت مساله محیط زیست در ایران، علاوه بر فناوران و دانشمندان زمینشناسی و متخصصان آبوخاک و هوا، محتاج محققانی هستیم که مجهز به علوم جامعهشناسی، سیاستشناسی، جمعیتشناسی، مردمشناسی، روانشناسی اجتماعی، اقتصادشناسی و حتی تاریخشناسی و فرهنگشناسی باشند؟
یا درباره انبوهی از معضلات مرتبط با آسیبهای اجتماعی همچون اعتیاد، طلاق، بزهکاری، کودکان کار، تکدیگری، تنفروشی، حاشیهنشینی، گریز از قانونمداری و … کدام راهحل بدون در نظر گرفتن نظرهای محققانه و پژوهشگرانه متخصصان علوم انسانی، به نتیجه خواهد رسید؟
وجه دیگر ماجرای انفصال پژوهش از معضلات کنونی کشور، به ساختار به شدتدولتی اقتصاد و مناسبات اجتماعی برمیگردد که رهاورد آن، چیزی جز تخصیص بودجه از منابع عمومی، کمآوردن اعتبار، تکرار مشکل و گسترش آن طی دههها نبوده است.وجه دیگر ماجرای انفصال پژوهش از معضلات کنونی کشور، به ساختار به شدتدولتی اقتصاد و مناسبات اجتماعی برمیگردد که رهاورد آن، چیزی جز تخصیص بودجه از منابع عمومی، کمآوردن اعتبار، تکرار مشکل و گسترش آن طی دههها نبوده است؛ در چنین چرخه معیوبی، دانشگاه و نهاد پژوهشی به تحقیق و تولید علم میپردازد، جامعه به روال سابق زیست میکند و دولت بدون احساس نیاز به افزایش بهرهوری و رشد شاخصها، به حرکت خود ادامه میدهد و هیچ ساختاری برای انضباط تحقیقاتی و کاربرد آن در کاهش معضلات تلاش نمیکند؛ از باب نمونه، خودروساران داخلی که سرآمدان آن وابسته به بخش دولتی هستند، اکنون چند دهه است به تولید مشغول هستند آن هم در شرایطی که:
_ کیفیت تولیدات در نازلترین سطح است؛
_ انبوهی از کشتهها و مجروحان جادهای در کشور داریم؛
_ بخش زیادی از آلودگی هوا محصول همین خودروهاست؛
_ قیمتها دائم در حال افزایش است؛
_ اثری از مصرف بهینه انرژی در این محصولات نیست؛
_ شمار زیادی از کارگران و متخصصان، مشغول تامین معاش از همین صنعت هستند؛
_ راه بر ورود خودروی با کیفیت خارجی بسته است و …
اما هیچکس را یارای اصلاح این وضعیت نیست تا ضمن جلوگیری از بیکاری هزارن نفر، محصولی در شان و ارزش ایران تولید شود و اینهمه پیامدهای خسارتبار نداشته باشد و هیچ پژوهش چندوجهی و جامعی صورت نگرفته (یا در صورت وجود استفاده نشده) تا ضمن اصلاح این شرایط، همه جنبههای علمی، صنعتی، اقتصادی، اجتماعی و انسانی ماجرا را دربر داشته باشد و با کمترین هزینه جانبی، مشکل برطرف شود.
این موارد، تنها بخشی از آسیبها و موانع موجود در حوزه پژوهش و نحقیق در کشور است و به طور قطع میتوان موراد و جنبههای دیگری را از جمله ساختار دانشگاهها، فلسفه و کارکرد برخی مراکز پژوهشی دولتی، سرقت علمی و تهیه و فروش مقالات علمی و … بر آن افزود.
به نظر میرسد در آستانه قرن جدید خورشیدی، لازم است یک آسیبشناسی جامع و گسترده، حاوی همه وجوه مشکلات پژوهش در کشور نیاز باشد؛ موضوعی که اگر از اکنون به فکر آن باشیم، شاید بتوان در هفته پژوهش سال ۱۴۰۱، برنامههای دهه آخر آذر را به معرفی نتایج و دستاوردهای آن اختصاص داد.